معنی رت هادان - جستجوی لغت در جدول جو
رت هادان
نشانه و اثر چیزی را پاک کردن
ادامه...
نشانه و اثر چیزی را پاک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جرأت هادان
در درگیری شهامت و شجاعت دادن به کسی
ادامه...
در درگیری شهامت و شجاعت دادن به کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
توهادان
تاب را به حرکت در آوردن، از جا کندن کسی و به جانبین خود چرخاندن
ادامه...
تاب را به حرکت در آوردن، از جا کندن کسی و به جانبین خود چرخاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
قد هادان
عدم کفایت عقل و شعور، عمق و میزان آبی که از قد آدمی افزونتر
ادامه...
عدم کفایت عقل و شعور، عمق و میزان آبی که از قد آدمی افزونتر
فرهنگ گویش مازندرانی
زرت هادائن
گوزیدن
ادامه...
گوزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رت هدائن
رها کردن، پاره کردن
ادامه...
رها کردن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل هادان
دقیق شدن
ادامه...
دقیق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
درم هادان
ترساندن ناگهانی کسی
ادامه...
ترساندن ناگهانی کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخ هادان
حول یک محور گرداندن چرخاندن، گردش دادن
ادامه...
حول یک محور گرداندن چرخاندن، گردش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تر هادائن
ترشح ادرار و اسهل
ادامه...
ترشح ادرار و اسهل
فرهنگ گویش مازندرانی
جرت هادان
پاره کردن چیزهایی مثل کاغذ و پارچه
ادامه...
پاره کردن چیزهایی مثل کاغذ و پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هادان
به عمد جایی را به آتش کشیدن
ادامه...
به عمد جایی را به آتش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیت هادان
پیچاندن
ادامه...
پیچاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس هادان
پس دادن، بازگرداندن
ادامه...
پس دادن، بازگرداندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بره هادان
سرخ کردن، تفت دادن، تفت دادن گوشت و سبزی به اندازه ای
ادامه...
سرخ کردن، تفت دادن، تفت دادن گوشت و سبزی به اندازه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
را هادان
راه دادن، اجازه ورود به کسی دادن
ادامه...
راه دادن، اجازه ورود به کسی دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
صورت هادان
انجام دادن
ادامه...
انجام دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
قرت هادان
بلع نمودن، پایین فرستادن از گلو، مجازا به معنای مال کسی
ادامه...
بلع نمودن، پایین فرستادن از گلو، مجازا به معنای مال کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
رته دان
زباله دان
ادامه...
زباله دان
فرهنگ گویش مازندرانی